گودال قتلگاه، پر از بوي سيب بود تنها تر از مسيح، كسي بر صليب بود سرها رسيد از پي هم، مثل سيب سرخ اول سري كه رفت به كوفه، حبيب بود! مولا نوشته بود : بيا اي حبيب ما تنها همين، چقدر پيامش غريب بود مولا نوشته بود : بيا، دير مي شود آخر حبيب را ز شهادت نصيب بود مكتوب مي رسيد فراوان، ولي دريغ خطش تمام، كوفي و مهرش فريب بود اما حبيب، رنگ خدا داشت نامه اش اما حبيب، جوهرش « امن يجيب» بود يك دشت، سيب سرخ، به چيدن رسيده بود باغ شهادتش، به رسيدن رسيده بود
بند 12 از مجموعه ي «با كاروان نيزه» سروده عليرضا قزوه