سید حلاوی یک قصیده شکواییه ای ساخت که در آن به امام زمان عج شکایتها دارد:
یابن العسکری کجا هستید؟ شیعیان شما را آزار می کنند. فلان دسته از شیعیانت گرفتار شده اند و دچار رنج و شکنجه و بلا و محنت هستند. در این اشعار بلاهای که بر شیعیان مختلف رخ داده است به نظم کشیده شده است.
این اشعار را این طرف و آن طرف در دو سه جلسه خوانده بود. یکی دو نفر از اوتاد نجف در عالم رویا به حضور مبارک حضرت بقیةالله شرفیاب شدند. حضرت به آنها فرمودند: بروید به سید بگویید:
سید! اینقدر دل من را مسوزان، اینقدر سینه مرا کباب مکن، اینقدر ناراحتی شیعه را به گوشم مرسان، من از شنیدن آن متاثر می شوم. عبارتی که پیغام داده است این است:
" لیس الامر بیدی " سید! کار به دست من نیست، به دست خداست.
دعا کنید خدا فرج مرا برساند تا شیعیانم را از این شکنجه ها نجات دهم.
قربان محبتت یا بقیة الله، قربان آقاییت ای پدر مهربان.
خدایا! به سوز سینه امام حسین (ع)، به سوز سینه خواهر و دختران یتیمش، همین ساعت امر فرج امام زمان عج را مقرر بفرما.
الهی! به اشکهای پیاپی سید الشهدا در روز عاشورا، صریع الدمة الساکبة است، امام حسین در روز عاشورا دائما اشک می ریخت، یک وقت بدن جوانش را بغل می گرفت و گریه می کرد،یک وقت بدن برادرزاده اش را در آغوش می گرفت و... وای! وای! دائما گریه می کرد. خدایا! به گریه های سوزناک سید الشهدا بزودی امام زمان ما را آشکار فرما.
پدر ما یتیمان را برسان.
مشکلات ما را به سوز دل امام زمان عج حل و آسان بفرما.
گرفتاریهای همه شیعیان را به آبروی امام زمان عج حل بفرما.
|